دلاوری کردن. شجاعت از خود نشان دادن: بدان کس دهم چیز او را که چیز از او بستد و چیرگی کرد نیز. فردوسی. چیرگی کردن در شعر ذیل از فرخی شاید به معنی پیشدستی کردن باشد: به روز جنگ مر او را (باز) به چشم بسته برند نه زآن قبل که ز جنگ آیدش نهیب و ملال ولیکن از پی آن کو چو خصم دید ز دور بی آنکه وقت بود چیرگی کند به قتال. فرخی. ، گستاخ شدن. بی ادب شدن، غضبناک شدن. (ناظم الاطباء)
دلاوری کردن. شجاعت از خود نشان دادن: بدان کس دهم چیز او را که چیز از او بستد و چیرگی کرد نیز. فردوسی. چیرگی کردن در شعر ذیل از فرخی شاید به معنی پیشدستی کردن باشد: به روز جنگ مر او را (باز) به چشم بسته برند نه زآن قبل که ز جنگ آیدش نهیب و ملال ولیکن از پی آن کو چو خصم دید ز دور بی آنکه وقت بود چیرگی کند به قتال. فرخی. ، گستاخ شدن. بی ادب شدن، غضبناک شدن. (ناظم الاطباء)
بمسخره خرها گرفتن. گرفتن خر به بیگاری یا برای اردو. (یادداشت بخط مؤلف) : گفت خیر است بازگوی خبر گفت خرگیر می کند سلطان. انوری. ، بمشکل افتادن. به رنج افتادن. چون خر در وحل گیر کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
بمسخره خرها گرفتن. گرفتن خر به بیگاری یا برای اردو. (یادداشت بخط مؤلف) : گفت خیر است بازگوی خبر گفت خرگیر می کند سلطان. انوری. ، بمشکل افتادن. به رنج افتادن. چون خر در وحل گیر کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
متابعت کردن. اقتدار کردن. اقتفا کردن. اقتراء. اقتیاف. تمصر. تقیل. ائتمام، بدنبال چیزی پیوستن. اتباع. متابعت. احتذاء. تتبع. تقلید. تباعه. اثف. تأسی کردن. تسنن. تشیع. تعاقب. استقراء. تقسس. استتباع، پیروی کردن خواستن. استنشاء، تتبع اخبار کردن. قفو، قفوّ، قوف، قفر، پیروی کردن و در پی کسی رفتن. امتثال، پیروی کردن طریقۀ کسی را و تجاوز نکردن از وی. (منتهی الارب)
متابعت کردن. اقتدار کردن. اقتفا کردن. اقتراء. اقتیاف. تمصر. تقیل. ائتمام، بدنبال چیزی پیوستن. اتباع. متابعت. احتذاء. تتبع. تقلید. تباعه. اثف. تأسی کردن. تسنن. تشیع. تعاقب. استقراء. تقسس. استتباع، پیروی کردن خواستن. استنشاء، تتبع اخبار کردن. قَفَو، قُفُوّ، قوف، قفر، پیروی کردن و در پی کسی رفتن. امتثال، پیروی کردن طریقۀ کسی را و تجاوز نکردن از وی. (منتهی الارب)